ثمره ی عشقمون

چهار ماهگی گل پسر 28/2/94

1394/7/14 11:37
نویسنده : مامان بهاره
223 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوشنبه 28/2 تولد چهارماهگی گل پسرمونه، الهی شکر عزیزمممممممم باورم نمیشه 4ماه از بودنت تو خونمون گذشته چقدر زندگی با وجود تو شیرین و شیرینتر شده.

علیرضا پسر گلم چقدر روزها زود میگذره باورم نمیشه 4ماهه شدی دلم نمیخواد این روزهای قشنگ بگذره از یهطرف دوست دارم بزرگ و بزرگتر بشی از یه طرف دلم میخواد همین اندازه نگهت دارم ، همین قدر بهم نزدیک باشی منو با همین اشتیاق ببینی ، الان تموم دنیای تو منو بابایی هستیم خیلی از داشتنمون خوشحالی و مارو میبینی ذوق میکنی .

دلم برای دست و پاهای کوچولوت تنگ میشه واسه ذوق کردنت دست و پا زدنت .....

تو شدی همه ی دنیای منو بابایی هر روز خدامونو از داشتنت شکر میکنیم خدایا شکرت بابت این فرشته کوچولو به همه ی منتظرا از این فرشته های سالم و دوست داشتنی بده .الهی امین

و اما این روزها......

سرمامان و بابا خیلی شلوغه روزها تا ظهرسرکارم و وقتی که میام خونه کامل در اختیار تو نفسم هستم، ببخشید دیر به دیر میام برات مینویسم ، ماشالله خیلی خوشرو و خنده رو هستی منو بابایی رو خوب میشناسی و تا مارو میبینی بهمون میخندی و دست و پا میزنی تا بغلت کنیم ،خداروشکر با هیچکس غریبی نمیکنی هرکی باهات حرف میزنه به روش میخندی و اقو اقو میکنی ،همه عاشقت میشن.

همچنان عاشق کتاب و کتاب خوندنی خیره میشی به عکسها و نوشته ها قربون اون چشمای گردت بشم من،عاشق تلویزیونی اگه روشن باشه هرجا باشی سرمیگردونی نگاه میکنی خخخخخخ حتی شده از تو ایینه حواست به تلویزیونه .

جدیدا هرچی دستت میگیری میخوای بکنی تو دهنت مخصوصا یه عروسک قرمزی داری خیلی حرصتو درمیاره همش باهاش کلنجار میری که بخوریش آخرشم خسته میشی نمیتونی همشو تو دهن مبارکت کنی و میزنی زیر گریه ، ماشالله عاشق آب و حمومی اصلا تو حموم گریه نمیکنی فقط وقتی میخوایم لباس تنت کنیم غر غر میکنی .

امروز واکسن چهارماهگیت بود عزیزم خداروشکر بر خلاف تصورم خیلی اذیت نشدی فقط وقتی واکسن زدن خیلی گریه کردی اما تا بابایی تو گوشت حرف زدو گفت بابایی علیرضا مرد که گریه نمیکنه زودی آروم شدیفدات بشم.از وزنت راضی نبودم نمیدونم چرا اینسری زیاد وزن اضافه نکردی تو دوماه 700 گرم خیی دلم گرفت تا دوماهگی که بردیمت برای واکسن رشدت خیلی خوب بود یهو چی شد؟؟؟؟؟ همش خودمو مقصر میدونم میگم نکنه رفتم سرکار به تو کم رسیدمو وزن نگرفتی.از نظر دکترت وزنت طبیعیه اما من دلم خیلی گرفت .انشالله اینبار که بریم بهداشت برای وزنت خوب وزن گرفته باشی تورو خدا دل مامانتو شاد کن.گذشته از این حرفا تورو به خدا و فرشته های مهربونش میسپرم ، خود خدایی که تورو به بهترین شکل ممکن به ما داد ،کمک میکنه به بهترین شکل ممکن رشد کنی و بزرگ بشی عزیزم.مهم اینه که سالمی خداجون هزاران هزاران بار شکر.......

چند روزه خیلی بد سینه میگیری انگار داری به شیشه عادت میکنی خیلی سر سینه خوردن باهات کلنجار میرم شده نیم ساعت تو بغلمی راه میبرمت تا شاید بکم بخوری ، کلا تو شیرخوردن بازیگوش شدی شیشه رو که میزاریم دهنت انگشتاتم میخوای تو دهنت باشهو شروع میکنی به ملچ مولوچ خیلی بامزه میشی.......

اینم یه عکس از این حالتت:

پسر طلای مامان چهارماهگیت مبارککککککککککک الهی 120 ساله بشی خدا بهت تن سالم و عمری باعزت بده ، زیر سایه پدرو مادر بزرگ بشی .

اینم چندتا عکس از چهارماهگیت:

راستی چندروز پیش 26/2 عید مبعث بود ،پسرم عیدت مبارک .پارسال شب عید بود که بی بی چک مثبت شد و من عیدیمو از پیامبر خوبیها به بهترین شکل ممکن گرفتم .

جمعه 18/2 خاله آزی اومد پیشمون خیلی بهمون وش گذشت مخصوصا به شما همش بغل بودی و باهات بازی میکرد خاله .امااااااااا یه چندروزی دوباره این دلدرد بدجنس اومد سراغت خیلی اذیت شدی خیلی صه خوردم،اصلا طاقت درد کشیدنتو ندارم ، منم پا به پات گریه میکردم از خدا میخواستم دردو بلات تو سرمن بخوره به جای تودل من درد بگیره.خداروشکر بهتر شدی و تونستیم یه نفس راحت بکشیم .

بزرگترین ارزوی مامان بابا سلامتی و خوشی توگل پسرمونه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)