ثمره ی عشقمون

هفته 36

1393/10/23 1:05
نویسنده : مامان بهاره
123 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم نفسم ضربان قلبم سلام

ماشا الله به پسرم باشه دیگه چیزی به اومدنت نمونده گلم چشم بهم بزنیم انشا الله این هفته های آخرم بسلامتی می گذرن و گل پسرم انشا الله صحیح و سلامت میاد بغلمون.

مامانی از این روزا برات بگم ، حسابی سنگین شدم وزنم رفته بالا دستا و پاها و صورتم ورم کرده ، خوابیدن برام خیلی سخت شده به هر سمت میخوابم شما میری همون سمت و خودتو گلوله میکنی منم نمیتونم بخوابم هی لگد میزنی ، حتما شکایت میکنی مامانی جام تنگ شده . الهی قربون تو نفسم برم من ، حقم داری پسرم ماشا الله بزرگ شدی و جات حسابی تنگ شده دیگه چیزی نمونده پسرم تحمل کن انشا الله بوقتش صحیح و سالم بیا بغلمون.

این روزا خیلی به خورد و خوراکم میرسم دسته بابا و مامانی پروین درد نکنه روزا مامانی غذاهای مقوی برای من و نوه گلش درست میکنه شبا هر شب بابایی کباب برامون درست میکنه ، خیلی دلم میسوزه بابایی خسته کوفته از سره کار میاد خونه میره پای کباب پز واسه ما کباب درست میکنه حتی بعضی وقتا لباس از تنش در نیاورده میبینم داره کباب درست میکنه . پسرم ازت خواهش میکنم خوب غذاهات و بخور تا خوب بزرگ بشی تپلی بشی بیای بغل من و بابایی.

ماشا الله بهت باشه تکونات خیلی شدید شده یهو میبینم قمبل یا سرتو یا یه جایی از بدنتو زیر دستم حس میکنم ، همش خودتو کش میاری ، ای جونم قربونت برم من.

من و بابایی خیلی باهات حرف میزنیم تو هم عکس العمل نشون میدی ، خیلی جالبه شبا تا بابایی دستشو میذاره روی شما تا دعاتو بخونه همون زیر دسته بابا شروع میکنی به تکون خوردن ، الهی مامان قربون پسر هوشیارش بشه  ، کلا خیلی با بابایی حال میکنی خوب دیگه پسر باباشه فداش بشم عاشه دوتاتونم بخدا ، پسرم این روزا یکم فکرم  درگیر نحوه زایمانم بود یکم از زایمان طبیعی ترسیدم و تصمیم گرفتم سزارین بشم اما دباره نظرم عوض شد ، میدونی با خودم خیلی کلنجار رفتم ، دلم میخواد تو رو همونجوری که خدا صلاح دیده بدنیا بیارم به بهترین شکل ممکن ، اونجوری احساس بهتری دارم حس میکنم تو هم به خواست خودت پا توی این دنیا میذاری و در حقت کوتاهی نمیشه و وظیفه مادری رو کامل بجا میارم.

خلاصه فعلا که تصمیمبزایمان طبیعی دارم و خودم و تو رو بخدای بزرگ سپردم ، حالا 20 دیماه نوبت سونو و دکتر دارم ، انشا الله با بابایی میام ببینمت و به امید خدای بزرگ همه چی عالی باشه و پسرم حسابی تپلی شده باشه ، توکل بخدای مهربون.

بعدشم سونو رو ببرم به خانم دکتر نشون بدم اونم معاینه میکنه اگه همه چی اوکی باشه برای بدنیا آمدن گل پسرم به وش طبیعی آماده میشم ، راستی 2 تا خبر دارم  برات پسرم امروز 14 دی ماه تولد بابا امیره الهی قربونش برم تولد عشقمه اما تا الان بعد از ظهر هیچی به روش نیاوردم و بهش تبریک نگفتم ، فکر کنم پیشه خود ش فکر میکنه فراموش کردم تصمیم دارم دایی رامین شب بره یه کیک کوچولو بگیره و من و مامانی پروین هم میخوایم شام  برای بابایی لازانیا درست کنیم که بابایی خیلی دوست داره ، امسال با این شرایط نتونستم برای بابایی کادو بخرم ، انشا الله مامانی تو صحیح و سلامت دنیا بیا سال دیگه با هم به بابایی کادو میدیم .

الهی آمین

یه خبر خوب دیگه اینکه امروز سرویس تخت و کمد پسرم که از تهران سفارش داده بودیم رسید قراره امشب بابایی یکی رو بیاره تا نصبش کنه واااای خدایا هزار مرتبه شکر خیلی خوشحالم پسرم مبارکت باشه انشا الله به شادی و سلامتی ازشون استفاده کنی ، دیگه میتونم وسایل گل پسرمو بچینم و اتاقش چیده بشه به امید خدا.

مونده فرش ولوستر اتاقت که انشا الله تو همین هفته برامون پست میکنن .

عزیز دلم ببخشید اینقدر طولانی شد آخه حرف زیاد واسته گفتن داشتم امروز شکر خدا رفتیم تو 37 هفته ، شمارش معکوس شروع شده ، مامانی خوب بزرگ شو و سالم وسلمت به وقتش بیا بغلمون که برای دیدن و بوی تنت لحظه شماری میکنیم عشقم.

خیلی دوستت داریم و منتظرتیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)