ثمره ی عشقمون

13 ماهگی

1395/1/31 9:54
نویسنده : مامان بهاره
191 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسکم توی این پست میخوام از کارهایی که تا این لحظه یاد گرفتی و شیرین بازیهات بگم

اول بگم که تا 21 بهمن مرخصی هستم و سعی میکنم از لحظه لحظه کنارت بودن استفاده کنم انقدر بهم دیگه وابسته شدیم که نمیدونم چجوری دوباره برگردم سرکار ، همچنان دنبال پرستار هستیم اما تا الان آدمی که مدنظرمونه پیدا نکردیم خیلی بابت این موضوع فکرم مشغوله اما مثل همیشه همه چی رو به خدا میسپرم چون مطمئینم همه چی بهتر از اونی که ما بخوایم میشه.

حالا میخوام از این روزها برات بگم از شیطونی ها و شیرینی هات

علیرضا مامان نگات که میکنم انقدر از صورت شیرینت لذت میبرم و همش میگم خدایا بهتر از اونی که میخواستم بهم دادی شکرت ماشالله انقدر شیرین و باهوشی هرچقدر بگم کمه.

هر کاری میکنیم تکرار میکنی یه روز بابا از حمام اومده بود گوش پاک کن برداشت گوشاشو خشک کنه توهم بدو بدو (منظور همون خزیدن نشسته )مثل فشنگ رفتی یه گوش پاک کن برداشتی کردی تو گوشت ، از اون روز تا گوش پاک کن میبینی گوشتو نشون میدی یعنی بده بکنم تو گوشم.

جدیدا هرچی میخوای با زبان اشاره منظورت رو میرسونی به حدی این کارت خنده داره که نگو ، مثلا خوراکی میخوای نشونش میدی و با دستت دهنت رو نشون میدی تا برات به به میارم یه به گنده میگی ، علاقه زیادی به سشوار پیدا کردی میخوای بگی موهامو سشوار میکنم دست توی موهات میکشی ، خونه مامانی پروین که میریم بدو میری توی اتاق دایی رامین و به سشوار اشاره میکنی میاریش بعد دوشاخشو میدی بهمون تا تو برق بزنیم اگه الکی بگیم خوب بیا زدیم اشاره میکنی که بزنیم تو برق ماشالا بهت باشه روشنش که میکنه موهای خودتو همه رو باید سشوار کنی قربون اون موهای فرفریت بشم خوشگلم.

خیلی به دایی رامین علاقه داری تا میبینیش چکار نمیکنی که بری بغلش ،مثلا اگه غذاتو نمیخوری میگم بخور بریم پیش دایی رامین اونوقت تند تند غذاتو میخوری به موهاتم اشاره میکنی که دایی برات سشوار کنه.دایی هم الحق خیلی خیلی دوستت داره تا حالا ندیدم دایی رامین با بچه ای گرم بگیره اما تورو خیلی دوست داره اگه یه روز نبینتت روز بعد زودی میاد پیشت .

یکم کم غذا شدی به بدبختی غذا و صبحونتو میخوری و من مثل همیشه نگران رشدتم .اما دلم قرصه چون تورو به خالق یکتا سپردم خودش به بهترین شکل مراقبته.

یه فرشته مهربون تو اتاقت داری اونو خیلی دوست داری همیشه بهش سلام میدیم و ازش میخوام مراقبت باشه.

تا بابایی از سرکار میاد اول اشاره میکنی لباست رو دربیار بعد اشاره به دستشویی میکنی که بره دستاشو بشوره خیلی این کارت بامزست عاشقتم.

میشینی توی روروئکت بعد یه متر بابایی وصل کرده بهش میکشونیمت دورتادور خونه  تو هم کلی ذوق میکنی و پا میزنی .آخه روروئکت سفته و نمیتونی رو فرش راه ببریش.

عشق حموم و آب بازی هستی مرتب وانت وسط خونست و توش میشینی بعد من بهت لیف میدم خودتو لیف میکشی ، شونه میدم موهاتو شونه میکنی عروسکات رو هم میشوری تو حموم هم خیلی خوشحالی و بازی میکنی اما از سرشستن متنفری کافیه اب رو سرت بریزم حموم رو روی سرت میزاری.

الان دیگه معنی همه کلمات رو میفهمی هرچیزی اسمشو میبریم بهش اشاره میکنی .

حالا از تولدت بگم فکر کنم قبلا بهت گفته بودم روز تولدت که نشد برات تولد بگیرم برنامه ریزی کردم 21 بهمن که چند روز تعطیلی پشت سرهمه و خاله آزاده هم بتونه بیاد تولدت رو بگیریم.خاله بلیط گرفت واسه یکشنبه که چهارشنبه تولدت بود کلی برنامه ریزی و خرید تمتو بردم کافینت و رو کاغذ چاپ کردم تا برش بزنم برای فینگرفودها ،خاله ازی اونجا در به در دنبال دسر پاناکوتا گشته بود و پیدا کرده بود ،تموم پلاستیک فروشی هارو گشتم تا ظرف های دسرخوری پیدا کنم بابا امیر صندلی سفارش داده بود امااااااااا روز جمعه خبر شدیم مادر زندایی بزرگه بنده خدا فوت کرده و دارن میان زاهدان ،خدا رحمتش کنه اما همه چی بهم ریخت دوباره برنامه تولد کنسل شد اخخخخخخ که چقدر دلم سوخت اولش خیلی ناراحت شدم اما اشکال نداره گلم تنت سلامت تن عزیزانمون سلامت انشالا بهترشو برات میگیرم .قربونت بشم عشقم اما حتما اتلیه میبرمت.خواستم بدونی مامان خیلی تولدت براش مهم بود اما نشد عزیزم حالا اگه شد تو تعطیلات عید برات جشن میگیریم.دوستت دارم..

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)