ثمره ی عشقمون

سونوگرافی هفته 27

1393/8/28 23:36
نویسنده : مامان بهاره
163 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم ؛ پاره تنم ؛ چشم و چراغم سلام و صد سلام

خدا میدونه مامان بهار چقدر خوشحاله آخه بعد از دو ماه دوباره گل پسرمو دیدم به لطف خدا ، چهار شنبه 7 آبان ساعت 3 وقت سونوگرافی داشتم از شب قبل کلی هیجان و استرس داشتم پسرم اخه بعد از مدتها میخواستم گل پسرمو ببینم و از سلامتیش با خبر بشم .

 این روزها مامانی پروین اینا هم آمدن خونه بالای ما و درگیر جابجابب هستن خاله آزاده هم اینجاست و کلا دورو برمون شلوغه . خلاصه چهارشنبه ظهر با بابایی غذامون رو خوردیم و زودی حاظر شدیم که بریم سونوگرافی . درست ساعت 3 اونجا بودیم یکمی طول کشید تا دکتر آمد هوا هم سرد شده ، مامان بهار بعد از مدتها از خونه بیرون رفت . دکتر آمد و شروع کرد به چک کردن شما ، اون لحظه حس خوبی داشتم پسرم سبک بودم و همه چیزو بخدا سپرده بودم و مطمئن بودم همه چیز به بهترین شکل ممکن پیش میره ، یه چند دقیقه ای آقای دکتر ساکت بود و داشت شما رو چک میکرد یه مانیتور جلوی ما بود و من و بابایی داشتیم با کنجکاوی نگاه میکردیماما چیزی سر در نمیاوردیم . بابایی فداش بشم همش داشت دعا می خوند خلاصه آقای دکتر شروع کرد به توضیح دادن و همه چی شما رو بهمون نشون داد ؛ رونهای کوچولوت ، کف پاهات ، صورت خوشکلت ، ما شاالله به پسرم خیلی خوشگل بودی نمیدونی پسرم اون لحظه من و بابایی انگار روی ابرها بودیم . انشاالله خودت یکروز پدر میشی و همه این لحظه های شیرین رو تجربه میکنی .

یک لحظه آقای دکتر برای اینکه تصویر واضحتر از شما بهمون نشون بده سونوی چهار بعدی گرفت، الهی قربونت برم پسرم دو تا دستتو جلوی چشمات گرفته بودی ، حتما نورش داشت شما رو اذیت میکرد همش میخواستم زودتر تمام کنه احساس میکردم پسرم داره اذیت میشه میخواستم بگم بسه دیگه پسرمو اذیت نکنین دستاتو برداشتی از روی صورتت و ما صورت گرد و خوشگلتو دیدیم پسرم خیلی ماه بودی خیلی . همش با بابا امیر قربون صدقت میرفتیم . الهی شکر پسرم الهی شکر همه چیت خوب و سالم بود 26 هفته و 3 روز بودی با وزن 840 گرم ماشاالله به پسرم .

خدایا شکرت با دل خوش از روی تخت سونو بلند شدم خدا جونم شکرت داریم این روزها رو میبینیم و پسرم صحیح و سلامته . خدای مهربونم علیرضا رو به خودت سپردم خودت که به بهترین شکل گذاشتیش توی وجودم به بهترین شکل هم حفظش کن و اونو سالم و سلامت بذار توی بغلمون .

اومدیم خونه با دل خوش و عکس پسرمو به خاله آزی و مامان پروین نشون دادیم همه میگن شبیه خودمی . انشاالله سالم باشی پسرم و مثل بابا امیرت یک مرد واقعی بشی . مردونگی رو فقط میشه توی وجود پدرت دید همیشه قدرشو بدون همیشه .
 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)