هفته 29

امروز 23 آبان پسرم 28 هفته و 5 روز شده الهی شکر خدایا بع=ه عظمتت شکر. پسرم علیرضا این روزها ماشاالله خیلی بزرگ شدی و حسابی تو دل مامانی بازیگوشی میکنی . کلی دل من و بابایی رو بردی عزیز دلم. وقتی شروع میکنی به تکون خوردن قشنگ تکونم میدی مامانی از این ور به اون ور میره خیلی با حاله خدا رو هزار مرتبه شکر پسرم داریم این روزها رو میبینیم ، خیلی لذت بخشه خیلی.

از این روزها برات بگم که به لطف خدا دارن میگذرن و من همچنان استراحتم و از خونه بیرون نمیرم هوا هم سرد شده پسرم . بابایی انشاالله هفته دیگه میره تهران خریدای گل پسرو میکنه وای نمیدونی چقدر ذوق داریم عسلم . خدا بابایی رو خیر بده میخواد برای پسرش سنگ تموم بزاره.

راستی یه چیز بامزه شما وقتی تکون میخوری من سریع بابایی رو صدا میکنم که بیاد پسره قهرمانش رو ببینه تا بابایی میاد و نگات میکنه شما میری قایم میشی و دیگه تکون نمیخوری ، الهی فدات بشم من پسرم باهامون بازیت گرفته ما رو سره کار میذاری ، معلومه حسابی شیطونی و اهله بازی فدات بشم.

بابایی همش باهات حرف میزنه ، وقتی خیلی خستش میگه پسرم بیا کمر بابا و لگد کن . همش تو رو تصور میکنه کاراتو حندهات و الهی قربون تو برم پسرم خیلی برامون عزیزی و برای بغل گرفتنت لحظه شماری میکنیم.

مامانی پسرم دو ماه دیگه هم منتظر بمون عجله نکن و به وقتش بیا بغل مامان و بابا.

همه خیلی دوستت دارن و برای دیدن شما لحظه شماری میکنن.

یه چیزی میخواستم بدونی علیرضا قول بده پسرم همیشه قدر پدرتو بدونی اون یدونست بخدا فقط یدونست یه مرد واقعی. آرزومه تو هم مثل پدرت بشی، اونوقت من خوشبخت ترین زن دنیا خواهم بود.

قلبی بزرگ و مهربون که خیرو محبتش به همه میرسه . قدرشو بدون عسلم ، تو یه پدر واقعی داری ، الهی زیر سایش بزرگ بشی و همیشه باعث افتخارش باشی.

علیرضا پسره قشنگم خیلی سعی میکنم قیافتو تصور کنم نمیدونم چه شکلی هستی امیدوارم سالم و سلامت باشی عشقم و مطمئنم خیلی ناز و دوست داشتنی هستی.

الهی مامان فدای اون دست و پاهای قشنگت بشه دردونه من. پسرم مواظب خودت باش من تو رو بخدا و حضرت علی (ع) سپردم الهی اسمت نگهدارت باشه و لایق اسمت باشی پسرم.

میبوسمت عزیز مامان