ثمره ی عشقمون

رویت شدن نفسمون *خدایا شکرتتتتتت*

1393/4/27 20:00
نویسنده : مامان بهاره
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم سلام قشنگم

ببخش انقد دیر خاطره اون روز رو برات مینویسم مامانی ، روز هفتم تیرماه ساعت 3.5 نوبت سونوگرافی داشتیم من چون چند روزی یکم حالم دگرگون بود و از در یخچال بدم میومد خدارو شکر خیالم راحتتر بود اما بازم دل تو دلم نبود که منو بابایی تورو ببینیم .خدا میدونه باباجونت چه حالی داشت اون روز ، صبحش رفت سرکار ساعتای 10 بهم زنگ زد بهار خیلی هیجان دارم نمیتونم کاری بکنم از صداش قشنگ معلوم بود داره لحظه شماری میکنه که بیاد جوجشو ببینه اما من خیلی آرومتر بودم یه آرامش خاصی وجودمو گرفته بود که همشو از خدای مهربون و فرشته ی خوبم داشتم. ساعتای 12 دیدم بابایی اومد خونه خیلی استرس و هیجان داشت هی میگفت کاش واسه صبح وقت گرفته بودم بعد اینکه بابا رفت استرسش به منم منتقل شدترسو اما باز هی خودمو آروم میکردمو میگفتم خدایا همه چیو به خودت سپردم من این بچه رو باتمام وجودم از تو خواستم الانم با تمام وجود میسپرمش به خودت مطمئینم خودت به بهترین شکل مراقبشی.محبت

بابایی ظهر رفت از مامانی پروین غذا گرفت و اومد خونه زود ناهارمونو خوردیم منم شروع کردم به آب خوردن که اونجا باز دکتر نگه آب کم خوردی اما چشمت روز بد نبینه رفتیم اونجا تا درو باز کردن و دکتر اومد من داشتم میترکیدم یعنی اون موقع استرسو یادم رفته بود فقط میخواستم برم دستشویی خیلی تحت فشار بود مامانی.بدبو

ما نفر دوم بودیم خداروشکر زیاد معطل نشدم صدامون زدن و من رفتم رو تخت خوابیدم تا دکتر اومد با خوشرویی بهمون سلام کرد و قبل هرکاری بسم الله الرحمن الرحیم گفت و دل من آروم گرفت.مامانی نمیدونی چه دکتر خوبیه سرشار از انرژی مثبته و تو مطبش همش رو تلویزیونش آیات قرآنی رو میزاشت آدم دلش آروم میگرفت.بابا امیر همون اول به دکتر گفت خیلی مثانش پر شده یهو آقای دکتر خیلی بامزه گفت چرا انقد پرش کردی خخخخخخ منو میگیخندونک

تا موسموسکو گزاشت رو شکمم گفت**** خداروشکر جنین دیده شد قلبشم میزنه و همه چی عالیه ***

خدا میدونه اون لحظه منو بابایی چه حالی داشتیم گفتم اقای دکتر قلبش میزنه گفت بله و سن بارداریتون 8هفته و 4 روزه که طبق سونوی قبلی فکر میکردم باید 8 هفته و یک روز باشی ماشالله مامانی خوب غذا خوردی و بزرگ شدی قشنگم .دست مامانی پروین درد نکنه که واسه ما غذاهای خوشمزه درست میکنه و من دیگه به لطف مامانی و بابا امیر دست به سیاه و سفید نمیزنم فقط میخورم و استراحت میکنم .خجالت

بابایی از ذوقی که داشت گفت آقای کتر صدای قلبشو بزار تا بشنویم آقای دکتر گفت نه واسه نی نی خوب نیست و تورو روی صفحه نشونمون داد وااااااااای عشقم چقد کوچولو و معصوم بودی قلبتم نشونمون داد که هی میپری فدای اون قلب کوچولوت بشم من مامانی الهی 120 سال قلبت برامون بزنه.محبت

از رو تخت که بلند شدم از خوشحالی داشتیم بال درمیاوردیم بابایی گفت خیلی نخند که چشممون نکنن ههههه قربون بابایی برم همه زندگیه من البته به همراه تو کوچولومون. همونجا رفتم دسشویی و فقط میگفتم خدایا شکرت این جمله از دهنم نمیافتاد.

میگفتم برم خونه زنگ بزنم به مامانی هم بگم مطمئین بودم الان دل تو دلش نیست اما نزدیکای خونه خود مامانی دیگه طاقت نیاورده بود و به موبایل بابایی زنگ زد بابایی هم با خوشحالی گفت خداروشکر مامانی از خوشحالی پشت تلفن گریه میکرد خدا میدونه چه حالی داشته.بوس

رسیدم خونه خودش زنگ زد بهش گفتم مامان خدارو شکر نی نی همه چیش خوب بود قلب کوچولوشم میزد همش گریه میکرد پشت تلفن ، بعد گفتم ماشالله بزرگترم شده بود دست پخت شمارو خورده بچم دست پخت مامانیشو دوست داره اونم ذوق میکرد پشت تلفن.

آره مامانی هممون چشم به راهتیم همه دلمون برای تو تنگ شده و داریم برای بغل کردنت لحظه شماری میکنیم .به مامان قول دادی یادت نره خوب بزرگ شی و صحیح و سلامت بیای بغلمون عشقممممممم

خدا میدونه چقد دلتنگتم.محبتشنبه 4 مرداد ماه نوبت سونوگرافی ان تی دارم قربونت برم دارم برای دیدن دوباره روی ماهت لحظه شماری میکنم مامانی خوب بزرگ شو و کلی واسه مامان بابا شیطونی کن .انشالله بیایمو تو رو ببینیم و زیر سایه خدا و پرچم امام علی سالم و سلامت باشی و دکتر بگه خدارو شکر همه چیش خوبه و سالمه و من با دل خوش از روی تخت سونو بلند شم و از ته دل خدامو شکر کنم.الهی آمین

مامانی این شبها شبهای قدره من توی تمام دعاهام اول از همه سلامتیه تویه خدارو قسم میدم یه حق امیرالمونین به آبروی حضزت علی علیه السلام تورو برامون حفظ کنه.

مولای من این بچه رو شما بهمون هدیه دادی شفاعتشو خودتون پیش خدا کردی ،توی ماه رجب ، ماه امیرمومنان این بچه اومد تو دلم و الان شبه شهادت حضرت علی خدارو قسم میدم به مقامش تورو بهمون ببخشه و صحیح و سلامت بیای بغلمون.الهی آمین

عزیزم توهم به درگاه خدا دعا کن برای همه برای سلامتیه خودت من و بابایی خیلی چشم به راحتیم .

مثل همیشه تورو به خدا میسپرم و مطمئینم وقتی همه چیو به خدا بسپریم همه چی بهتر از اونی میشه که میخوایم و خدا تورو سالم و سلامت به بهترین شکل ممکن میزاره توی بغلمون مطمئینم .

اینم عکس سونگرافی وقتی 8هفته و 4 روزته((ماشالله بهت))

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)