ثمره ی عشقمون

برگشتم با خبرای خوبببببببببب

1393/5/15 13:11
نویسنده : مامان بهاره
140 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ، سلام میوه دلم مامان برگشت با کلی تاخیر

عزیزم این یه هفته ده روز خیلی سرمون شلوغ بود و کلی خبرای خوشجل موشجل برات دارم.

شنبه 5/4 ساعت 8 صبح وقت سونوی ان تی داشتیم هرچی به این روز نزدیکتر میشدم هیجان و استرس مامان و بابا هم بیشتر میشد فقط خدا میدونه تو دل من چه خبر بود اما همین که همه چیو سپردم به خدا دلمو آروم میکرد.

بزار از اون روز برات بگم عزیزمممممممم صبح ساعتای 6 از خواب پا شدم و دیگه خوابم نبرد شروع کردم به قرآن خوندن و برای امام زمان صلوات میفرستادم صبحانمو خوردم یه شیر کاکائو و رانی آناناس هم زدیم به رگ و حاضر شدم که بریم سونو ، اونجا که رسیدیم دیدم مامانی پروین خوشگلت اونجاست محبت زودتر از ما اومده بود و منتظرمون بود .آره عزیزم مامانی دل تو دلش نبود  و اومده بود نوه خوشگلشو ببینه .رفتیم تو و منتظر نشستیم تا صدامون کنن و من همش تو دلم دعا میخوندم همینطور مامانی و بابا امیر جونت(بهترین بابای دنیا) همش میگفتم عزیزم نفسم نی نیه خوبی باشی ببین مامانی هم اومده با یه عالمه ذوق که تو روببینه مارو خوشحال از اینجا برگردون ای خداااااااااااااااا.

اسممونو صدا زدن بابا امیر رفت پرسیو مامانی هم میتونه بیاد داخل که گفتن بله خلاصه من رو تخت دراز کشیدم و فقط اسم حضرت علی رو میگفتم دکتر اومد اما مثل همیشه زیاد سرحال نبود موسموسکو گزاشت رو شکمم و شروع کرد گفتن اینکه ضربان قلب منظم و طول سرویکسمو هم گفت همینکه فهمیدوم تو هنوز مهمون دلمی خدا میدونه چقد خوشحال شدم اما هیچکدوممون هیچی از نی نی جونمون ندیدیم اما با خداروشکر از رو تخت پاشدم .جواب سونو رو که دادن دیدم هیچی توش ننوشته حتی طول سرویکسم ننوشته اما خوشحال از اینکه نی نی جونم ماشالله بزرگ شده( 12 هفته و 6 )روز از اونجا رفتیم مامانی پروین هم منو کلی بوسید محبت

شب رفتم جواب سونو رو نشون خانم دکتر دادم یهو دیدم میگه تو این سونو که نه عدد ان تی رو گفته نه طول سرویکسو گفتم نمیدونم حالا چکار کنم گفت هیچی باید دوباره بری سونو .سریع با بابا امیر رفتیم و دوباره قرار شد 8.5 بریم سونو شم وقتی اسممو صدا زدن رفتم خوابیدم دکتر اومدو گفت اصلا تو دفترچه براتون ان تی رو ننوشته بودن خلاصه یکم ناراحت بودم از اینکه مجبور شدم بیخودی دوباره سونو شم و نگران از اینکه نکنه برای نینیمون ضرر داشته باشه اما بابای مهربونت گفت خواست خدا بوده شاید اینبار نی نی میخواد خوب خودشو بهمون نشون بده .

دکتر اینبار خوب سرحال بود و موسموسکو گزاشت رو شکمم یهو تو سریع رو صفحه مونیتور خودتو نشون دادی محبتخندونک مامانی اینبار قشنگ دیدیمت خیلی ذوق کردیم کلی تکون میخوردی و واسه مامان بابا دلبری میکردی مخصوصا بابایی اخه من زیاد نمیتونستم ببینمت اما بابا خوب دیدت خداروشکرررررررررر همیشه آرزوی این روزا رو داشتم خداروشکر منو امیرم هم داریم این روزا رو میبینیم الهی قسمت همه باشه ای خدا جونم.

بابایی میگه هی میخواستی خودتو قایم کنی یهو سرتو آوردی جلو مثل قلدرا خنده حتما میگفتی چی از جونم میخوایین بیاین خوب منو ببینین خخخخخخخخخخخ خندونک

نمیدونی بابایی چه ذوقی کرده بود خداروشکررررررر خدا چقد بزرگه دید ما صبح تو رو ندیدیم تورو دوباره نشونمون داد . عدد ان تی رو گفت خوبه اما برای طول سرویکس گفت دوباره برو مثانه رو پر کن  بعد بیا واااااااای باز رفتیم خونه مامانی براش تعریف کردیم قند تو دلش آب شده بود کاش مامانی هم میتونست تورو ببینه

مامانی میگه بچم صبح خواب بوده بغل

باز یه عالمه آب خوردم و در حد ترکیدن رفتیم دوباره سونو شدم که خداروشکر همه چی خوب بود و خوشحال اومدیم خونمون خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت هزاران بار شکررررررررررررر

الهی همه ی منتظرها این روزای قشنگو ببینن.

فردای سونو هم قرار بود خاله آزاده جونه نی نی بیاد خیلی خیلی خوشحالمممممممممم هوراااااااا هوراااااااااا

حالا خبرای خوب بعدی رو تو مطلب بعدی برات میزارم عسلممحبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)