ثمره ی عشقمون

لب ها شده چه خندون ......علیرضا داره یه دندون

الهی شکر اولین دندونت توی 11 ماهگی دراومد نمیدونی چه لذتی داشت وقتی صدای تیریک تیریک دندونت به قاشق خورد دست زدم دیدم بله علیرضای من اولین مرواریدش دراومد. چند روزی هست مامانی پروین رفته مشهد و من یه هفته مرخصی گرفتم و پیش پسرم موندم چه روزهای خوشی باهم گذروندیم انقدر باهم بازی کردیم همش بوت میکردم و خودمو بهت میچسبوندم .الهی شکر روز به روز داری بزرگتر میشی کلی کار جدید یاد گرفتی همش از دور بوس میدی خدا میدونه چقدر شیرین شدی .یکی دیگه از کارهای جدیدت نشسته خزیدنت بود که یاد گرفتی همیشه عاشق این جور خزیدن بچه ها بودم اصلا چهار دست و پا دوست نداری فقط نشسته نشسته میری جلو ، حالا کلی فیلم دارم که انشالا بعدا بهت نشون بدم واقعا خنده داره. راس...
31 فروردين 1395

بهترین بابای دنیاااااااااا

سلام جیگر گوشه ی من ، پسر قشنگم میخوام امروز توی این پست از پدر مهربونت برات بگم که انشالا سالیان سال سایش روی سرمون باشه. پسرم خدا میدونه چقدر بابا امیر دوستت داره شبا که از سرکار خسته برمیگرده خونه تموم وقتش رو با پسرش میگذرونه ، باهات بازی میکنه به مامان کمک میکنه خیلی خیلی مهربونه.توهم خیلی بابایی رو دوست داری وقتی میره دستشویی دستاشو بشوره گریه میکنی که بغلم کن بابایی میگه علیرضا بابا "دستا شوشو ، بوسا خورخور" تا میره تو دستشویی میری پشت در منتظرش میمونی . من و بابا تموم  این روزها وحرکات رو تصور کرده بودیم قبل دنیا اومدنت .خدایاااااا بزرگیتو شکر پسری سالم و صالح بهمون دادی. با با امیر چندسالی هست که آسایش رو از ...
31 فروردين 1395

آبان ماه 94

سلام عشق مامان ، پسر خوشگلم از اتفاقات این ماه برات بنویسم اول ماه چند روزی من و شما و بابایی رفتیم تهران .این اولین مسافرتته فدات بشم شما 8 ماه و 11 روزت بود .من یه مصاحبه کاری تهران داشتم و از اونجایی که یک شب هم نمیتونم دوری شما رو تحمل کنم قرار شد سه تایی باهم بریم.جمعه شب رفتیم خداروشکر از این سر شما تو پرواز همش خواب بودی خیلی نگران بودم تو پرواز اذیت نشی اما خداروشکر بخیر گذشت اونجا عموت اومد دنبالمون و رفتیم خونشون. پسرم چون تا حالا از خونه جدا نشدی همه جا برات تازگی داشت و یکم غریبی میکردی اصلا شب دوست نداشتی بخوابی انگار میخواستی تو خونه خودمون  بخوابی واسه همین آروم نمیگرفتی و حسابی اون چند روز هم خودتو اذیت کردی هم مامان ...
31 فروردين 1395

14/7/94

سلام گل پسرم تاج سرم بازم تاخیرررررررر ببخشید پسرم واقعا وقت سرخاروندن ندارم پسرم اومدم از این روزهات بگم که روز به روز شیرینتر و دوست  داشتنی تر میشی ماشالله بهت خیلی تیزهوشی و همینطور کنجکاو.... با اون چشم های خوشگل و درشتت میخوای همه چیو کشف کنی مامان فدات بشه الان سر کارم دلم داره برات پر میکشه ،صبح که داشتم میومدم بیدار بودی دست دستی میکردی و کلی میخندیدی مامان جونم 28 شهریور 8 ماهت تموم شد رفتی تو 9 الهی شکر داری روز به روز بزرگتر میشی عاقلتر و شیرین تر میشی. کارهایی که تا الان یاد گرفتی رو برات میگم بابا میگی تا کسی صدات میکنه یا در جواب حرف اطرافیانت میگی اه از 7ماهگی میتونستی بدون کمک بنشینی همینجوری نشس...
31 فروردين 1395

با تاخیر.....

سلام پسر قشنگم میدونم خیلی وقته فرصت نکردم برات بنویسم واقعا شرمندتم عزیزم میشه گفت 2 الی 3 ماهه که از تو و بزرگ شدنت ، کارهای قشنگت که روز به روز شیرین تر میشی ننوشتم. اما بهت قول میدم از این به بعد مرتب برات بنویسم عشقم مامانو ببخش. به خلاصه ای از این چند وقت برات بگم خدارو هزار مرتبه شکر دل دردات دیگه تموم شده، روز به روز داری نازتر و قشنگ تر میشی و همینطور شیطون تر. تو 5 ماه بودی که غلط زدی و اومدی رو شکمت ، 4 ماهت که تموم شد روزی یه وعده بهت لعاب برنج میدادم . پسرم مامان این روزها حسابی سرش شلوغه کار بیرون ،کار خونه و مامان یه پسر شیطون و وروجک ....که من الهی فداش بشم.همش دلت میخواد یکی باهات حرف بزنه ،بازی کنه ، قهقهه می...
31 فروردين 1395

زود بزرگ نشو مادر. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را !

زود بزرگ نشو فرزندم   قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام .   آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو مادر.   آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت.   آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ما که برای خنداندنت دلقک میشویم ، بزرگ که شدی از نگاه دل...
31 فروردين 1395

چهار ماهگی گل پسر 28/2/94

روز دوشنبه 28/2 تولد چهارماهگی گل پسرمونه، الهی شکر عزیزمممممممم باورم نمیشه 4ماه از بودنت تو خونمون گذشته چقدر زندگی با وجود تو شیرین و شیرینتر شده. علیرضا پسر گلم چقدر روزها زود میگذره باورم نمیشه 4ماهه شدی دلم نمیخواد این روزهای قشنگ بگذره از یهطرف دوست دارم بزرگ و بزرگتر بشی از یه طرف دلم میخواد همین اندازه نگهت دارم ، همین قدر بهم نزدیک باشی منو با همین اشتیاق ببینی ، الان تموم دنیای تو منو بابایی هستیم خیلی از داشتنمون خوشحالی و مارو میبینی ذوق میکنی . دلم برای دست و پاهای کوچولوت تنگ میشه واسه ذوق کردنت دست و پا زدنت ..... تو شدی همه ی دنیای منو بابایی هر روز خدامونو از داشتنت شکر میکنیم خدایا شکرت بابت این فرشته کوچولو به هم...
14 مهر 1394